غزل شمارهٔ ۶۹

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۶۹

غزل شمارهٔ ۶۹زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست

چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان

همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست

روی تو مگر آینه لطف الهیست

حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم

مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست

از بهر خدا زلف مپیرای که ما را

شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست

بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز

در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است

جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر

گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت

در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت

با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست

در صومعه زاهد و در خلوت صوفی

جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست

ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ

فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست

 

1.کسی نیست که در برابر زلف خمیده تو فروتن و تسلیم نباشد؛ رهگذری وجود ندارد که این دام بلا – زلف تو – در آن نباشد.

2.چون جاذبه چشم تو از مردم گوشه‌نشین دلربائی می‌کند؛ گناه از ما نیست که به دنبال تو می‌آئیم.

3.چهرهٔ تو همانا آئینه‌ای است که لطف خدا در آن منعکس شده؛ در حقیقت چنین است و در این گفته هیچ‌گونه ریا و تزویر نیست.

4.زاهد مرا از روی تو پند می‌دهد، چه بی‌شرم است: نه از خدا خجالت می‌کشد و نه از روی زیبای تو.

5.به خاطر خدا زلف خود را پیرایش مکن؛ زیرا شبی نیست که با باد صبا جدال و کشاکش نداشته باشیم.

6.به سوی ما برگرد ای دلبری که روی تو مانند شمع دل ما را روشن می‌سازد؛ زیرا بدون چهرهٔ تو اثری از صفا و روشنائی در بزم حریفان نمانده است.

7.التفات به غریبان سبب ذکر خیر می‌شود؛ عزیزم مگر چنین رسمی در شهر شما نیست.

8.دیروز می‌رفت و گفتم که ای بت زیبا به عهد و پیمانی که بسته‌ای وفا کن؛ گفت سرور من، فکر تو خظاست، در این عهد و پیمانی که بسته‌ام وفاداری نیست.

9.اگر من پیر مغان را به عنوان قطب و راهنمای خود برگزیده‌ام چه تفاوتی دارد؛ هیچ سر آدمی وجود ندارد که از اسرار آفریدگار چیزی در آن نباشد.

10.عاشق اگر فشار و سرزنش مردم را تحمل نکند چه کند؛ هیچ پهلوانی نمی تواند در برابر سرنوشت بایستد – سرنوشت عاشق تحمل سرنوشت و ملامت بوده.

11.در معبد زاهد و در خلوت صوفی؛ محراب دعائی غیر از گوشهٔ ابروی تو نیست.

12.ای کسیکه پنجه به خون دل حافظ فرو برده‌ای؛ مگر از حمیّت قرآن و خدا بیمی نداری.

 

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type