غزل شمارهٔ ۷۵

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۷۵

غزل شمارهٔ ۷۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست

از لبت شیر روان بود که من می‌گفتم

این شکر گرد نمکدان تو بی چیزی نیست

جان درازی تو بادا که یقین می‌دانم

در کمان ناوک مژگان تو بی چیزی نیست

مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق

ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست

دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت

ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست

درد عشق ار چه دل از خلق نهان می‌دارد

حافظ این دیده گریان تو بی چیزی نیست

 

 

٢ -زمانى كه تو هنوز كودك بودى،من مى‌گفتم:كه لب‌هاى شيرين تو بر گرد دهان نمكينت، بى‌علت و بى‌سبب نيست. [شكر،استعاره از لب شيرين و نمكدان استعاره از دهان دلبر است.]

 ٣ -عمرت دراز باد!من يقين دارم كه تير مژگان تو در زير كمان ابروانت بى‌سبب نهاده نشده‌[بلكه‌

براى آن است كه بر قلب عاشقان فرو نشيند.كمان،استعاره از ابروى دلدار است و مژگان او به ناوك‌(-نوك تير)تشبيه شده است.]

 ۴ -اى دل،اين ناله و فرياد تو هم بى‌علت نيست،بلكه از آن است كه به غم و رنج جدايى از يار

گرفتار هستى!

 ۵ -اى گل،شكوفا شدن تو نيز بى‌سبب نيست،بلكه از آن است كه ديشب از سر كوى دلبر،بادى‌

به سوى گلستان وزيده است.[گريبان چاك كردن گل كنايه از شكوفا شدن آن است.]

 ۶ -اى حافظ!اين چشم تو نيز بى‌سبب گريان نيست،بلكه از آن است كه درد عشق در دل دارى‌

اگر چه آن را از مردم پنهان مى‌كنى.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type