بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
۱ بلبلی برگ خوشرنگی به منقار داشت؛ و با وجود چنین مال و متاعی ناله های حزین خوشی سر داده بود.
۲ به بلبل گفتم اکنون که به وصل رسیده ای این ناله وافغان برای چیست؛ گفت جلوهی زیبائی معشوق مرا به این کار واداشت.
۳ یار اگر با ما معاشرت نکرد جای اعتراض نیست٬ پادشاهی موفق و خوشگذران بود و از معاشرت با مردم فقیر عار داشت.
۴ ناز و نیاز ما در حسن دوست اثر نمیکند؛ خوش به حال کسی که نصیبی از نازنینان در بخت خود داشته باشد.
۵ برخیز تا جان خود را بر قلم آن نقاشی نثار کنیم؛ که در گردش پرگار خود این همه نقش و نگار شگفت اور داشت.
۶ اگر به راه عشق ارادت میورزی از بدنامی نترس؛ خرقه شیخ صنعان در خانه شراب فروش به گرو بود- شیخ صنعان برای اینکه شراب بخرد خرقه خود را گرو گذاشته بود.
۷ وقت آن درویش خوش صفت خوش باشد که در حالات مختلف سیر و سلوک به رسم ملائک خدا را نیایش می کرد٬ اما با حلقه زنار.
۸ چشم حافظ زیر بام قصر آن یاری که خلقت حوران بهشتی داشت٬ حالت باغهای پر درختی را داشت که از زیر آنها –زیر درختان آنها– جویها روان است
عالی بود مرسی