غزل شمارهٔ ۸۳

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۸۳

غزل شمارهٔ ۸۳زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت

برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت

جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار

هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار

گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد

ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی

گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت

عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه

پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت

 

 

٢ -اگر برق عشق،خرمن هستى يك درويش پشمينه‌پوش را سوزاند،بسوزاند،و اگر ستم‌ پادشاهى كامران به گدايى رسيد،برسد(چه اهميتى دارد؟)

 ٣ -در راه سير و سلوك آزردگى و رنجش خاطر نيست؛شراب بياور تا دل را با آن صفا بخشيم؛زيرا

كه اگر صفا باشد،هر كدورتى از ميان مى‌رود.

4-اى دل،لازمه‌ى عشق‌بازى تحمل و شكيبايى است؛پس صبور و پايدار باش.اگر رنجش‌ خاطر و خطايى در ميان بود،از ميان رفت!

 ۵ -اگر دل عاشقى،ناز و غمزه‌ى دلدار را تحمل كند و اگر ميان عاشق و معشوق ماجرايى و

شكايتى رخ دهد،امرى عادى است و اهميتى ندارد.

 ۶ -رفتار سخن‌چينان موجب آزردگى خاطر و رنجش است؛اما اگر در ميان همنشينان سخن يا رفتار ناروايى پيش بيايد،اهميتى ندارد و ملالى نمى‌آورد.

 ٧ -اى واعظ،در حق حافظ عيب‌جويى و از او انتقاد مكن كه چرا خانقاه را ترك كرد.چرا آزاده را

پايبند مى‌كنى؟رند آزاده پايبند نمى‌شود و اگر رفت،رفته است و اين امرى بديهى است.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type