غزل شمارهٔ ۸۴

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۸۴

غزل شمارهٔ ۸۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت

درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم

عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی

در عرصه خیال که آمد کدام رفت

بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد

در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید

تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد

قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود

می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت

گمگشته‌ای که باده نابش به کام رفت

 

(۱) ماه رمضان سپری شد.ساقی شراب در کاسه بزرگ ریخته بیاور که فصل تظاهر به امور شرعی و کسب نیکنامی گذشت.

(۲) اوقات عزیزی از دست رفت.حالی بیا تا عمری را که بدون حضور تنگ شراب و جام می ناب به سر بردیم قضا و جبران کنیم.

(۳) تاکی می توان در آتش توبه سوخت؟می بیاور که عمر برسر تصورات موهوم به هدر رفت.

(۴) چنان مستم کن که در عالم بی خودی،یادی از آیندگان و روندگان عالم خیال در ذهن و خاطره من باقی نماند.

(۵) (در این مدت) به امید اینکه از جام تو جرعه یی به ما برسد هرصبح و شام بر روی سکوی میخانه (محروم از باده) ترادعا کردیم.

(۶) دل را که در این مدت برایش رمقی از حیات نمانده بود وقتی از نسیم می بویی به مشامش رسید جانی دوباره یافت.

(۷) زاهد به سبب تکبر ناشی از عبادت خود به رستگاری دست نیافت.رند از راهفروتنی و نیاز سرشتی خود به بهشت رفت.

(۸) سکه دلی که داشتم در راه شراب خرج شد. این سکه سیاه تقلبی بود و بدین سبب در راه حرام از دست رفت.

(۹) دیگر حافظ را پند و اندرز مده که راه گم کرده ای که به شراب دست یافت،نمی تواند راه بازگشت بیابد.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type