شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
(۱) از لب لعل فام او شربتی نچشیدم و رفت. روی چون ماه او را سیر ندیدیم و رفت.
(۲) گویا از مصاحبت با ما کاملاً خسته شده بود. بارخود را بست و چنان رفت که به گردش نرسیدیم.
(۳) (پیش از این) بسیار اتفاق افتاد که به هنگام سفر، سوره فاتحه و دعای حرز یمانی و بدنبال آن سوره اخلاص خواندیم و بر او دمیدیم و او به سفر رفت.
(۴) ما را فریب میداد که از حوزه ارادت و دوستی دور نخواهم شد. دیدی که چگونه فریب خوردیم و او رفت؟
(۵) در چمن زیبایی و لطافت پرورش و رشد یافت و ما در باغ پرگل وصالش گامی نزدیم و او رفت.
(۶) مانند حافظ سراسر شب گریه و لا به کردیم که افسوس او رفت و ما موفق به خداحافظی با او نشدیم.
پیام بگذارید