غزل شمارهٔ ۹۲

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۹۲

غزل شمارهٔ ۹۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت

گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست

خوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمت

عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست

گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت

آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او

گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت

گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دوا

گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت

خوش خرامان می‌روی چشم بد از روی تو دور

دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت

گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیست

ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت

 

(۱) ای ناپیدا و دور از دیدگاه دیدگان، تو را به خدا می‌سپارم. آتش به جانم زدی، با این حال از دل و جان تو را دوست می‌دارم.

(۲) باور مکن که تا با کفن به زیر خاک نرفته‌ام از دامت تو دست بردارم.

(۳) ابروی هلالی و محرابیت را به من نشان بده تا سحرگاهی دستها را به دعا برداشته و برگردن تو بیاویزم.

(۴) اگر لازم باشد که سرچاه بابل و نزد هاروت هم بروم می‌روم (و با آموختن سحر) صدگونه جادو می‌کنم تا تو را نزد خود آورم.

(۵) ای طبیب بی‌وفا در انتظار توام تا از بیمارت حال بپرسی، می‌خواهم که در پیش تو بمیرم.

(۶) از دیدگان صدجوی آب گرداگرد خود روان کرده‌ام، به امید اینکه بذر مهر و وفا دردل تو کاشته و محبت تو را به خود جلب نمایم.

(۷) از دیدگان صدجوی آب گرداگرد خود روان کرده‌ام، به امید اینکه بذر مهر و وفا در دل تو کاشته و محبت تو را به خود جلب نمایم.

(۸)حافظ، گرایش به شراب و محبوب و عیاری شایسته حال و شأن تو نیست. به هرحال این کارها را می‌کنی و من آنها را ندیده می‌گیرم.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type