غزل شمارهٔ ۹۵

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۹۵

غزل شمارهٔ ۹۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن

که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت

سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم

که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت

تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی

صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل

من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی

نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت

 

 

(۱) پیوسته بوی خوش گیسوان تا بدارت مرا مست و شاداب نگهداشت و باده چشم جادویی‌ات مرا خراب نگه می‌دارد.

(۲) بعد ازمدتها صبر و انتظار آیا می‌توان شبی شمع خاموش چشم خود را در محراب ابروان تو روشن کنیم.

(۳) بدان سبب سیاهی مردمک چشم را گرامی می‌دارم که شبیه نقش خال سیاه چهره‌‌توست.

(۴) اگر مایلی به اصلاح و آرایش جهان دست بیابی به باد صبا بگو که روبنده را از رویت کنار بزند (تا دیده شوی).

(۵) و اگر خواستار آنی که راه و رسم نابودی را از دنیا براندازی، زلفهای خود را افشان کن تا از هر تار مویت هزاران جان دربند رهایی یابد.

(۶) من و نسیم صبا، دو بیچاره و سرگردان نومیدیم. من به سبب جاذبه به سحر چشمان مست تو و باد صبا از اثر بوی گیسوانت.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type