غزل شمارهٔ ۹۶

خانهحافظغزلیاتغزل شمارهٔ ۹۶

غزل شمارهٔ ۹۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • حافظ

درد ما را نیست درمان الغیاث

هجر ما را نیست پایان الغیاث

دین و دل بردند و قصد جان کنند

الغیاث از جور خوبان الغیاث

در بهای بوسه‌ای جانی طلب

می‌کنند این دلستانان الغیاث

خون ما خوردند این کافردلان

ای مسلمانان چه درمان الغیاث

همچو حافظ روز و شب بی خویشتن

گشته‌ام سوزان و گریان الغیاث

 

 

 

1.فریاد از این که درد ما را درمانی نیست و این جدایی پایان نمیابد

٢ -فرياد از ستم خوبان!زيرا كه دل و دين ما را برده‌اند و اينك قصد جان ما را دارند!

3 -به فرياد ما برسيد كه اين دلبران،در برابر يك بوسه،جان عاشقان را از آنان مى‌خواهند!

 ۴ -اى مسلمانان به فرياد برسيد كه اين دلبران كافر دل،خون ما را خورده‌اند!درمان اين درد چيست؟

 ۵ -فرياد كه مانند حافظ،روز و شب از رنج جدايى مى‌سوزم و اشك مى‌ريزم و سرگردانم.

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type