غزل شمارهٔ ۱۲۱۵

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۲۱۵

غزل شمارهٔ ۱۲۱۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

پیر خمیازه‌کش وضع جوان می‌باشد

حسرت تیر در آغوش ‌کمان می‌باشد

نوبهار چمن عمر همین خاموشی‌ست

گفتگو صرصر تمهید خزان می‌باشد

غفلت از منتظر وصل خیالی است محال

چشم اگر بسته شود دل نگران می‌باشد

رهبر عالم بالاست خیال قد یار

خضر این بادیه چون سرو جوان می‌باشد

قطع زنجیر ز مجنون تو نتوان‌ کردن

موج جزو بدن آب روان می‌باشد

چه خیالی‌ست نوایی ز تمنا نکشیم

که نفس رشتهٔ قانون فغان می‌باشد

سخت دور است ازین دامگه آزادی ما

مژه از بیخبری بال‌فشان می‌باشد

خاطر نازک ما ایمن از آفات نشد

سنگ درکارگه شیشه‌گران می‌باشد

سر تسلیم سبک‌مایه به بی‌قدریهاست

جنس ما را به ‌کف دست دکان می‌باشد

بلبل طفل مزاجم به‌کجا دل بندم

گل این باغ ز رنگین‌قفسان می‌باشد

کج‌ ادایانه به ارباب مطالب سرکن

راستی بر دل ین قوم سنان می‌باشد

چشم تا واکنی از خویش برون تاخته‌ایم

صورت آیینهٔ دامن به میان می‌باشد

صاف‌مشرب دو زبانی نپسندد بیدل

هرچه در دل‌، به لب آب همان می‌باشد

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type