غزل شمارهٔ ۱۲۵۰

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۲۵۰

غزل شمارهٔ ۱۲۵۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

تا پری به ‌عرض آمد موج شیشه عریان شد

پیرهن ز بس بالید دهر یوسفستان شد

جلوه‌اش جهانی را محو بیخودیها کرد

آینه دکان بر چین جنس حیرت ارزان شد

خاک من به یاد آورد چهره عرقناکش

هچو بیضهٔ طاووس در عدم چراغان شد

کوشش زمینگیرم برعروج بینش تاخت

خارپای شمعِ آخر دستگاه مژگان شد

وحشتم درین محفل شوخی سپندی داشت

تا قفس زدم آتش ناله‌ای پرافشان شد

انفعال هستی را من عیار افسوسم

دست داغ سودن بود طبع اگر پشیمان شد

امتحان آفاتم رنگ طاقت دل ریخت

آبگینه‌ام آخر از شکست سندان شد

زین‌ چمن به هر رنگم سیر آگهی مفت‌ است

داغ لاله هم‌کم نیست‌گر بهار نتوان شد

سازگردن‌افرازی رنج هرزه‌گردی داشت

سر به جیب دزدیدم پا مقیم دامان شد

داغ درد شو بیدل ‌کز گداز بی حاصل

اشکها درین محفل ریشخند مژگان شد

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type