غزل شمارهٔ ۱۲۸۵

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۲۸۵

غزل شمارهٔ ۱۲۸۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

گل به سر، جام به کف‌، آن چمن‌ آیین آمد

میکشان مژده‌، بهار آمد و رنگین آمد

طبعم از دست زبان‌سوز تبی داشت چو شمع

عاقبت خامشی‌ام بر سر بالین آمد

نخل‌ گلزار محبت ثمر عیش نداد

مصرع آه همان یأس مضامین آمد

حیرتم بی‌اثر از انجمن عالم رنگ

همچو آیینه ز صورتکدهٔ چین آمد

حاصل این چمن از سودن دستم‌ گل‌ کرد

به‌ کف از آبله‌ام دامن‌ گلچین آمد

هیچکس از غم اسباب نیامد بیرون

بار نابستهٔ این قافله سنگین آمد

چه خیالست سر از خواب گران برداریم

پهلوی ما چو گهر در ته‌‌ی بالین آمد

چون نفس سر به خط وحشت دل می‌تازیم

جاده در دامن این دشت همان چین آمد

باز بی‌روی تو در فصل جنون جوش بهار

سایهٔ گل به سرم پنجهٔ شاهین آمد

خون به‌ دل‌، خاک‌ به‌ سر، آه به‌ لب‌، اشک به چشم

بی‌جمال تو چه‌ها بر من مسکین آمد

بیدل آسوده‌تر از موج گهر خاک شدیم

رفتن از خویش چه مقدار به تمکین آمد

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type