غزل شمارهٔ ۱۳۳۸

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۳۳۸

غزل شمارهٔ ۱۳۳۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

اهل معنی ‌گر به گفت‌وگو نفس فرسوده‌اند

هم به ‌قدر جنبش‌ لب دست‌بر هم سوده‌اند

آبرو می‌خواهی از اظهار حاجت شرم دار

این ترنم را ز قانون حیا نسروده‌اند

بگذر از دعوی‌که در خلوتگه عشق غیور

محرمان خانه‌، بیرون در نگشوده‌اند

نقش ما آزادگان بی‌شبههٔ تحقیق نیست

خامهٔ تصویر ما کمتر به رنگ آلوده‌اند

قدردانیهای راحت نیست در بنیاد خلق

چون نفس یکسر هلاک‌ کوشش بیهوده‌اند

بیخبر مگذر ز ماکاین سبزه‌های پی‌سپر

یکقلم در سایهٔ مژگان ناز آسوده‌اند

هیچکس از نور عالمتاب دل آگاه نیست

خانهٔ خورشید ما را پر به‌گل اندوده اند

راه دیگر وانشد برکوشش پرواز ما

بی‌پر و بالان همین چاک قفس پیموده‌اند

مشت خاکیم از فضولی شرم باید داشتن

جز ادب‌ کاری‌ که باب ماست‌ کم‌ فرموده اند

زیر سنگ است از من و ما دامن آزادی‌ام

آه ازبن رنگی‌ که بر بوی گلم افزوده‌اند

بیدل این‌عیش و غم و عجزو غرور و مهر وکین

در ازل زینسان ‌که موجودند با هم بوده‌اند

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type