غزل شمارهٔ ۱۳۷۸

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۳۷۸

غزل شمارهٔ ۱۳۷۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

ز شرم عشق فلکها به خاک روکردند

دمی که‌چشم گشودند سر فروکردند

هوای قصر غنا خفت پا به دامن عذر

کمندها همه بر عزم چین غلو کردند

خرد به صد طلب آیینهٔ جنون پرداخت

که چشم شخص به تمثال روبروکردند

به وهم باده حریفان آگهی پیما

دل‌گداخته در ساغر و سبوکردند

قیامت است‌ که در بحر بی‌کنار عدم

ز خود تهی‌شدگان کشتی آرزو کردند

کسی به معبد خجلت چه سجده پیش برد

جبین به سیل عرق رفت تا وضو کردند

علاج چاک‌گریبان به جهد پیش نرفت

سرنگون شده را بخیهٔ رفو کردند

به حُکم عجز همه نقشبند اوهامیم

شکست چینی ما صرف‌ کلک مو کردند

سواد نسخهٔ بینش خموشی انشا بود

به جای چشم همه سرمه درگلو کردند

دماغ سیرچمن سوخت در طبیعت عجز

به خاک از آبله آبی زدند و بوکردند

ز دورباش ادب غیرتی معاینه شد

که محرمان همه خود را خیال او کردند

تلاش خلق ز علم و عمل دری نگشود

مآل‌کار چوبیدل به هیچ خوکردند

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type