غزل شمارهٔ ۱۵۲۳

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۵۲۳

غزل شمارهٔ ۱۵۲۳زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

شبنم صبح از چمن آبله دل می‌رود

عیش عرق می‌کند خنده خجل می‌رود

مخمصهٔ زندگی فرصت ماکرد تنگ

عیش والم هیچ نیست عمر مخل می‌رود

زبن همه نشو و نما منفعل است اصل ما

درخور شاخ بلند ربشه به‌گل می‌رود

تک به هوا می زند خلق زحرص بگیر

گرجه به دوش نفس‌*‌رد بهل می‌رود

هرچه دمد زین بهار نشئهٔ آفت شمار

در رگ گل آب نیست خون بحل می‌رود

رنج و الم هم نداد داد ثباتی‌که نیست

زین مرض‌آباد یأس دق شد و سل می‌رود

فرصت‌کار نفس مغتنم غفلت است

آمده در یاد نیست رفته ز دل می‌رود

بیدل ازین رنگ وبو غنچهٔ دل جمع نیست

قافلهٔ اتفاق ربط گسل می‌رود

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type