غزل شمارهٔ ۱۸۴۵

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۸۴۵

غزل شمارهٔ ۱۸۴۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

مباد دامن‌ کس‌ گیرم از فسون غرض

کف امید حنا بسته‌ام به خون غرض

توهم آینهٔ احتیاج یکدگرست

منزهیم وگرنه ز چند و چون غرض

فضای شش جهتم پایمال استغناست

هنوز در خم زنجیرم از جنون غرض

زبحربهرهٔ سیری نبرد چشم حباب

پریست منفعل از کاسهٔ نگون غرض

حریف تیشهٔ ابرام بودن آسان نیست

حذر کنید ز فرهاد بیستون غرض

دل از امید بپرداز جهل مفت غناست

جهان تمام فلاطون شد از فنون غرض

نداشت ضبط نفس غیر عافیت منصور

شنیدم از لب خاموش هم فسون غرض

سراغ انجمن‌ کبریا ز دل جستم

تپید و گفت‌: همین یک‌قدم برون غرض

به روی‌کس مژه از شرم بر نداشته‌ایم

مباد بیدل ما اینقدر زبون غرض

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type