غزل شمارهٔ ۱۹۴۸

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۱۹۴۸

غزل شمارهٔ ۱۹۴۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

تا بست ادب نامهٔ من در پر بسمل

پرواز گرفته‌ست شکن در پر بسمل

یاد تب شوقی ‌که ز سامان تپیدن

آسودگیم داشت سخن در پر بسمل

فرصت هوس افتاد رم آهنگ شرارم

طرز نو من گشت‌ کهن در پر بسمل

دل محو شهادتگه نازیست که اینجا

خون در رگ موجست و کفن در پر بسمل

ای شوق ‌کرا نیست تپشهای محبت

سرتا قدم من بشکن در پر بسمل

بیتابی ساز نفس از دود خموشیست

ای عافیت آتش مفکن در پر بسمل

شبگیر فنا هم چقدر داشت رسایی

عمریست‌ که داریم وطن در پر بسمل

هر جا دم تیغ تو گل افشان خیالیست

فرشست چو طاووس چمن در پر بسمل

ای راهروان منزل تحقیق بلندست

باید قدمی چند زدن در پر بسمل

بیدل هوس ‌آرایی پرواز که دارد

محو است غبار تو و من در پر بسمل

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type