غزل شمارهٔ ۲۰۶۳

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۰۶۳

غزل شمارهٔ ۲۰۶۳زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

شب چشم امتیازی بر خویش باز کردم

آیینهٔ تو دیدم چندان که نازکردم

فریاد ناتوانان محو غبار عجز است

رنگی به رخ شکستم عرض نیازکردم

سامان صد عبادت تسلیم ناتوانی

یک جبهه سجده بستم چندین نمازکردم

حیرتسرای امکان از بسکه ‌کم فضا بود

بر روی هر دو عالم چشمی فراز کردم

نومیدی طلبها آهی به جلوه آورد

بگسستم از دو عالم کاین رشته سازکردم

آسوده‌ام درین دشت از فیض نارسایی

گر دست کوتهی کرد، پایی دراز کردم

تنزیه موج می‌زد در عرصهٔ حقیقت

من از خیال تازی گرد مجاز کردم

اندیشه سرنگون شد، سعی خرد جنون شد

دل هم تپید و خون شد تا فهم راز کردم

نقد حباب بیدل از چنگ آگهی زنخت

شد بوتهٔ‌، گدازم چشمی که باز کردم

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type