غزل شمارهٔ ۲۱۳۰

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۱۳۰

غزل شمارهٔ ۲۱۳۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

گر از سایه یک نقش پا برترم

به اقبال وهم آسمان منظرم

به خاکم مده منصب‌ گرد باد

مباد از تعین بگردد سرم

چو عنقا به رنگم خوش‌ست آینه

که خود را به چشم هوس ننگرم

صدا نیست در نبض بیمار من

مگرگرد بر خیزد از بسترم

تنک ‌مشرب ‌حسرتم‌ چون‌ هلال

ز خمیازه پر می‌شوم ساغرم

تعین عرق‌واری آبم نداد

جبین‌ کرد از بی‌نمیها ترم

چو صبح قیامت ز سازم مپرس

به ضبط نفس پرده محشرم

بلایی چو تکلیف پرواز نیست

قفس بشکند گر برنجد پرم

چو موجم خیال‌ گهر رهزن است

محیطم ازین پل اگر بگذرم

گه از علم دارم فغان‌ گه ز جهل

جنونهاست جیب نفس می‌درم

کمان وار ازین خانه‌های خیال

به هر جا رسم حلقهٔ بی‌درم

چه‌ گویم ز نیرنگ تجدید عشق

که هر دم زدن بیدل دیگرم

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type