غزل شمارهٔ ۲۱۷۰

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۱۷۰

غزل شمارهٔ ۲۱۷۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

مسلمان‌ گشتم و هیچ از میان نگسست زنارم

بقدر سبحه گردیدن کمرها بست زنارم

خرابات محبت از اسیران ظرف می‌خواهد

خط پیمانه‌ای دارد قدح در دست زنارم

به خود می‌لرزم از اندیشهٔ تعبیر همواری

مباد از سبحه بردارد بلند و پست زنارم

مسلمانی به‌این سامان دلکوبی نمی‌ارزد

ز چنگ اتفاق سبحه بیرون جست زنارم

به دیر همتم پروانهٔ آتش پرستیها

به خط شعلهٔ جواله باید بست زنارم

نفس را الفت دل صرفهٔ راحت نمی‌باشد

ندید آسودگی با سبحه تا پیوست زنارم

مپرس از ریشهٔ باغ تعلقهای امکانی

گسستن در بغل می‌پرورم تا هست زنارم

چو شمع از سعی الفت غافلم لیک اینقدر دانم

که تا ننشاند در خاکم ز پا ننشست زنارم

وفا سر رشته‌ای دارد که هرگز نگسلد بیدل

نمی‌افتد زگردن گر فتاد از دست زنارم

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type