غزل شمارهٔ ۲۱۸۱

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۱۸۱

غزل شمارهٔ ۲۱۸۱زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

چه دولت است که من نامت از ادب گیرم

ز شرم دست تهی دامنی به لب‌گیرم

به عشق اگر همه تن غوطه‌ام دهند به قیر

چوداغ لاله سحرها به طوف شبگیرم

به این زبان که چو شمعم دماغ می‌سوزد

خموش‌ا اگر نشوم انجمن به تب‌گیرم

خمار اگر نشود ننگ مجلس آرایی

به مستی حلب شیشه‌گر حلب‌گیرم

غم وراثت آدم نخورده‌ام چندان

که راه خلد به امید این نسب‌ گیرم

ندارم این همه رغبت به لذت دنیا

که ننگ آتشک از بوی این جلب گیرم

چو موی چینی از اقبال من چه می‌پرسی

عنان به شام شکسته‌ست سعی شبگیرم

خوشست چشم بپوشم ز نقش‌کار جهان

هزار نسخه به این نقطه منتخب‌گیرم

ز طرف مشرب مستان خجل شوم بیدل

دمی‌که هفت فلک برگی از عنب‌گیرم

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type