غزل شمارهٔ ۲۲۴۷

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۲۴۷

غزل شمارهٔ ۲۲۴۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

عمری‌ست قیامتکدهٔ گردش حالم

چون آینه مینای پریزاد خیالم

حسرت ثمر نشو و نمایم چه توان‌ کرد

سر تا به قدم چون مژه یک ریشه نهالم

آیینهٔ من ریختهٔ رنگ ملالی‌ست

بالیدهٔ چینی چو مه از چین هلا‌لم

بیرنگی‌ام از شوخی اظهار مبراست

در آینه هم آینه‌ کافیست مثالم

معموره سوادش خط تسخیر جنون نیست

الفت قفس سایهٔ مژگان غزالم

ای تشنه سراغ اثرم سیر عدم‌ کن

در خلوت اندیشهٔ خاکست سفالم

در پردهٔ خواب اینهمه توفان خیالست

نقشی نتوان یافت اگر چشم بمالم

خودبینی شخص آینهٔ ناز مثال است

بر خود نگهی تا من موهوم ببالم

در بزم و ساز طربم سخت خموش است

کو بخت سپندی‌که شوم داغ و بنالم

ساز سحرم قابل آهنگ نفس نیست

شاید به نسیمی رسد افشاندن بالم

بیدل نفسم سحر بیان خم زلفی است

آشفت جوابی که طرف شد به سؤالم

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type