غزل شمارهٔ ۲۳۱۷

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۳۱۷

غزل شمارهٔ ۲۳۱۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

نه وحدت سرایم نه‌کثرت نوایم

فنایم‌، فنایم‌، فنایم‌، فنایم

نه پایی که گردون فرازد خرامم

نه دستی که بندد تعین حنایم

اگر آسمانم عروجی ندارم

اگر آفتابم همان بی‌ضیایم

نه شخصم معین نه عکسم مقابل

خیال آفرین حیرت خود نمایم

ز صفر است در دست تحقیق جامم

حساب جنون بر خرد می‌فزایم

سلامت‌ که می‌جوید از دانهٔ من

هوس کوب دندان هفت آسیایم

درتن چارسو‌بم چه سودا چه سودی

چو صبح از نفس مایگان هوایم

چه مقدار وحشت‌کمین است فرصت

که با هر نفس باید از خود برآیم

شعور است آثار موجود بودن

من بیخبر هر کجایم‌، کجایم

لباس تعلق خیالست بیدل

گره نیست جز من به بند قبایم

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type