غزل شمارهٔ ۲۳۸۷

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۳۸۷

غزل شمارهٔ ۲۳۸۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

عمری‌ست به‌صحرای طلب عجز دراییم

چون اشک روانیم و همان آبله پاییم

از حیرت قانون نفس هیچ مپرسید

در رشتهٔ سازی که نداریم صداییم

تحقیق در آیینهٔ ما شبهه فروش‌ست

از بسکه سرابیم چنین دور نماییم

چون نخل علاج هوس ما نتوان‌ کرد

چندانکه رود پای به‌ گل سر به هواییم

بی ساز دویی جلوهٔ تحقیق نهان بود

امروز در آیینه نمودند که ماییم

از خویش برون نیست چو گردون سفر ما

سرگشتهٔ شوقیم مپرسید کجاییم

وسعتکدهٔ عالم حیرت اگر این است

از خانهٔ آیینه محال است بر آییم

شور دو جهان آینه دار نفس ماست

نی فتنه نه توفان نه قیامت‌، چه بلاییم

پرواز سعادت چقدر سر خوش نازست

عالم قفس ظلمت و ما بال هماییم

دریا نتوان در گره قطره نمودن

ای ساده دلان ما هم از این آینه‌هاییم

بیدل به نشانی ز یقین راه نبردیم

شرمنده‌تر از کجروی تیر خطاییم

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type