غزل شمارهٔ ۲۴۸۴

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۴۸۴

غزل شمارهٔ ۲۴۸۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

صبح است ازین مرحلهٔ یاس به در زن

چون صبح تو هم دامن آهی به‌ کمر زن

کم نیستی از غیرت فریاد ضعیفان

بر باد رو و دست به دامان اثر زن

چون نی گره‌ کار تو لذات جهان است

گر دست دهد ناله‌ات آتش به شکر زن

خمها همه سنگند زمینگیر فشردن

خامی‌ست درین میکده‌ گو جوش شرر زن

زین بحر خطر مقصد غواص تسلی‌ست

دل جمع‌کن و سنگ به سامان‌ گهر زن

ساغرکش این میکده مخموری راز است

خمیازه مهیاکن و بر حلقهٔ در زن

تا منفعل‌ کوشش بیهوده نباشی

بر آتش افسردهٔ ما دامن تر زن

مجنون روشان خانهٔ در بستهٔ امنند

تا خون نخوری‌ گل به در کسب هنر زن

در ملک هوس رفع خمار است جنون‌ هم

گر دست به جامت نرسد دست به سر زن

قطع نظر اولی‌ست زپیچ و خم آمال

این شاخ پراکنده دمیده‌ست تبر زن

پر مایل نیرنگ تعلق نتوان زیست

یک چین جبین دامن ازین معرکه برزن

بیدل دلت از گریه نشد نرم گدازی

خواب تو گران است به رخ آب دگر زن

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type