غزل شمارهٔ ۲۶۴۰

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۶۴۰

غزل شمارهٔ ۲۶۴۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

گر به‌گردون می‌کشی‌ گردن و گر در سجده‌ای

از تو تا گل کرده است الله‌اکبر سجده‌ای

خم چرا باید شدن باری اگر بر دوش نیست

زندگی دارد بلایی کاین قدر در سجده‌ای

هرزه بر خود چیده‌ای ای محو اسباب غرور

یکسر مو گر ز و هم آیی فروتر سجده‌ای

همچو اشکم مایل آن آستان اما چه سود

عشق می‌گوید ادب کن جبههٔ تر سجده‌ای

بر در دل چون نفس بوسی نشست ای نفس داغ

زحمت این آستانی بسکه لنگر سجده‌ای

هر طرف لبیک و ناقوس از تو بیتاب خروش

ای‌گزند کعبه و دیر از چه نشتر سجده‌ای

جرات پرواز خاکت را به‌گردون برده‌است

ورنه هرگه می‌کشی سر در ته پر سجده‌ای

سرکشی چون شمع‌، شبگیر غروری بیش نیست

می‌رسی تا صبحدم جایی که یکسر سجده‌ای

گر خم اندیشه‌ات بیدل گریبانی کند

می‌شود روشن ‌که خود محرابی و در سجده‌ای

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type