غزل شمارهٔ ۲۶۹۶

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۶۹۶

غزل شمارهٔ ۲۶۹۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری

تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری

غبارم از خرامت ششجهت دست دعا دارد

حضور چین دامان تو محرابست پنداری

ندارد ساز عجزم چون نگه سامان آهنگی

به مژگانت‌که شوخیهای مضرابست پنداری

سپند آتش دل کرده‌ام ذرات امکان را

تب شوق تو خورشید جهانتابست پنداری

سر از بالین نازم یاد مخمل برنمی‌دارد

بساط خاکساریها شکر خوابست پنداری

به فکر هستی از خود هر نفس می‌بایدم رفتن

خیال مشت خاکم عالم آبست پنداری

نشد کیفیت احوال خود بر هیچکس‌ روشن

درین عبرت سرا آیینه نایابست پنداری

خسیسان بر جهان پوج دارند اینقدر غوغا

سگان را استخوان خشک مهتابست پنداری

گهر در بحر ازگرد یتیمی خاک می‌لیسد

تو از پندار حرص تشنه سیرابست پنداری

دلیل شوخی عشق است محو حسن‌ گردیدن

نگه گستاخیی دارد که آدابست پنداری

خیال از رنگ تحقیقم غباری در نظر دارد

مصور درکمین طرح سنجابست پنداری

تحیر صورتی نگذاشت در آیینه‌ام بیدل

صفای خانه‌ای دارم که سیلابست پنداری

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type