غزل شمارهٔ ۲۷۱۹

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۷۱۹

غزل شمارهٔ ۲۷۱۹زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

پیرو تسلیم باش آخر به جایی می‌رسی

از سر ما گر قدم سازی به پایی می‌رسی

کاروانها می‌رود زبن دشت بی‌گرد سراغ

می‌شوی‌ گم تا به آواز درایی می‌ر‌سی

زیرگردون عقدهٔ کارکسی جاوید نیست

دانه‌وار آخر تو هم تا آسیایی می‌رسی

صبر اگر باشد دلیل نارساییهای جهد

تا به مقصد چون ثمر بی‌رنج پایی می‌رسی

ای زبان دان عدم از خامشی غافل مباش

زین ادابازی به حرف آشنایی می‌رسی

چون سحر تا آسمان بالیده‌ای اما هنوز

از بهار بی‌نشان برخود هوایی می‌رسی

گردش رنگ تجدد تنگ دارد فرصتت

ابتدایی تا به فکر انتهایی می‌رسی

بیدماغی می‌کند نازت به صدگردون غرور

تا به سیر کلبهٔ چون من‌ گدایی می‌رسی

بر ملایک هم سجود احترامت واجب‌ست

خاکی اما از جناب کبریایی می‌رسی

گرم داری در عدم هنگامهٔ سیر خیال

نی به جایی می‌روی و نی ز جایی می‌رسی

ای به چندین پرده پنهان تر ز ساز بوی‌گل

یاد رنگی می‌کنی‌ گلگون قبایی می‌رسی

باز می‌گردد مژه گل می‌کند عریانیت

چشم می‌پوشی به سامان ردایی می‌رسی

رمز هستی و عدم زین بیش نتوان واشکافت

چون نفس هر دم زدن هویی به هایی می‌رسی

بیدل آهنگت شنیدیم و ترا نشناختیم

ای ز فهم آن سو به ‌گوش ما صدایی می‌رسی

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type