غزل شمارهٔ ۲۷۲۱

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۷۲۱

غزل شمارهٔ ۲۷۲۱زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

که‌ام من از نصیب عالم اظهار مأیوسی

غبار دامن رنگی صدای دست افسوسی

حباب این محیطم مفت دیدنهاست اسرارم

پری زیر بغل می‌گردم از مینای محسوسی

ندانم تیغ قاتل از چه گلشن داده‌اند آبش

چکیدنهای خونم نیست بی آواز طاووسی

حجاب وصل نتوان یافت جز گرد خیال اینجا

ز بالیدن فروغ شمع‌گل‌کرده‌ست فانوسی

دلی پرداخت از بی‌پردگیها ساز بیرنگی

بهار آیینه دارد در شکست رنگ فانوسی

ز دیرستان حیرت تشنهٔ دیدار می آیم

به بار هر نم اشکی فغان‌گم‌کرده ناقوسی

کباب لذت خاموشی‌ام از گفتگو بس کن

بهم آوردن لبها به یادم می‌دهد بوسی

شکست آیینهٔ تعمیر چندین جلوه است اینجا

چکید اشک من و حسن تو در آفاق زد کوسی

نگردی ای شرار کاغذ از هم مشربان غافل

که از خاکستر ما هم پر افشان بود طاووسی

ز خودگر نگذری باری ز اسباب جهان بگذر

چراغی تا کنی روشن در آتش گیر فانوسی

از آن سامان عشرتها که چون گل داشتم بیدل

کنون ازگردش رنگ است با من دست افسوسی

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type