غزل شمارهٔ ۲۷۲۶

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۷۲۶

غزل شمارهٔ ۲۷۲۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

ز نفس اگر دو روزی به بقا رسیده باشی

چو نسیم گل هوایی به هوا رسیده باشی

ز خیال خویش بگذر چه مجاز، ‌کو حقیقت

چوگذشتی ازکدورت به صفا رسیده باشی

نفست ز آرمیدن به عدم رساند خود را

توکه می‌روی نظرکن به‌کجا رسیده باشی

چه تپیدن است ای اشک به توام نه این‌گمان بود

که زسعی آب‌ گشتن به حیا رسیده باشی

به فسون دولت خشک مفروش مغز عزت

که فسرده استخوانی به هما رسیده باشی

تو و صد دماغ مستی که یکی به فهم ناید

من و یک جبین نیازی‌ که تو وارسیده باشی

به بساط بی‌نیازی غم نارسیدنم نیست

من اگر به سر رسیدم تو به پا رسیده باشی

ثمر بهار رنگی به‌ کمال خود نظر کن

چمنی ‌گذشته باشد ز تو تا رسیده باشی

سر و کار ذره با مهر ز حساب سعی دور است

به ‌تو کی رسیم هر چند توبه ما رسیده باشی

به تأمل خیالت جگرم گداخت بیدل

که تو تا به خود رسیدن به چها رسیده باشی

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type