غزل شمارهٔ ۲۸۰۲

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۸۰۲

غزل شمارهٔ ۲۸۰۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

چو چینی شدم محو نازک ادایی

ز مو خط‌ کشیدم به شهرت نوایی

فغان داغ دل شد ز بی دست و پایی

فسرد آتشم ای تپیدن‌کجایی

به آن اوج اقبالم از بی کسی ها

که دارد مگس بر سر من همایی

پر افشان شوقم خروشی‌ست طوقم

گرفتارم اما بقدر رهایی

کباب وصالم خرابست حالم

ز غم چون ننالم فغان از جدایی

نشد آخر از خون صید ضعیفم

سر انگشت پیکان تیرت حنایی

تری نیست در چشمهٔ زندگانی

ز خجلت نم جبهه دارم‌گدایی

فنا ساز دیدارکرد از غبارم

نگه شد سراپایم از سرمه‌سایی

تکلف مکن سازتقلید عنقا

ز عالم برآتا به رنگم برآیی

ببالد هوس در دل ساده لوحان

کند عکس در آینه خودنمایی

درین کارگاه هلاکت تماشا

چه بافد شب و روز جز کربلایی

نه آهنگ شوقی نه پرواز ذوقی

به بیکاری‌ام گشت بیمدعایی

هوایی نشد دستگیر غبارم

زمینم فرو برد از بیعصایی

به ساز خموشی شدم شهره بیدل

دو بالا زد آهنگم از بینوایی

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type