غزل شمارهٔ ۲۸۱۶

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۸۱۶

غزل شمارهٔ ۲۸۱۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

سبکساری‌ست هرگه در نظرها بیدرنگ آیی

به این جرات مبادا چون شرر مینا به‌ سنگ آیی

به انداز تغافل نیم رخ هم عالمی دارد

چرا مستقبل مردم چو تصویر فرنگ آیی

ز ما و من جهانی شیشه زد بر سنگ نومیدی

در قلقل مزن چندان که در پای ترنگ آیی

همه‌ گر جبن باشد از طریق صلح‌ کل مگذر

چو غیرت تا کجا با هر که پیش آیی به جنگ آیی

حیا سامانی این ‌مقدار رسوایی نمی‌خواهد

که چون فواره هر چند آب‌گردی درشلنگ آیی

خمار، آفت‌کشیها دارد از ساغرکشی بگذر

که می‌اندیشم از خمیازه در کام نهنگ آیی

بساط لاف چندین انفعالی درکمین دارد

حذر زان وسعت دامن ‌که زیر پای لنگ آیی

کسی با برق بی ‌زنهار فرصت برنمی‌آید

به افسون نفس تا چند در باد تفنگ آیی

سخن دردسر است اما متن بر خامشی چندان

که چون آیینه از ضبط نفس در زیر زنگ آیی

درآن محفل به ظرف وهم ‌وظن ‌کم می‌رسد فطرت

مگر گردون شوی تا قابل یک‌ کاسه بنگ آیی

همین در کسوت وهم است سیر باغ امکانت

بپوش از هر دو عالم چشم اگر زین جامه تنگ آیی

به سامانست بیدل عشرتت در خورد همواری

به سیر این چمن باید روی آیی‌ که رنگ آیی

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type