غزل شمارهٔ ۲۸۲۵

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۲۸۲۵

غزل شمارهٔ ۲۸۲۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی

گر همه مژکان ‌گشود آغوش دانستم تویی

حرف غیرت راه می‌زد از هجوم ما و من

بر در دل تا نهادم ‌گوش دانستم تویی

مشت خاک و اینهمه سامان ناز اعجاز کیست

بیش ازین از من غلط مفروش دانستم تویی

نیست ساز هستی‌ام تنها دلیل جلوه‌ات

با عدم هم ‌گر شدم همدوش دانستم تویی

محرم راز حیا آیینه دار دیگر است

هر چه شد از دیده‌ها روپوش دانستم تویی

غفلت روز وداعم از خجالت آب‌ کرد

اشک می‌رفت و من بیهوش دانستم تویی

بیدل امشب سیر آتشخانهٔ دل داشتم

شعله‌ای را یافتم خاموش دانستم تویی

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type