غزل شمارهٔ ۴۰۶

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۰۶

غزل شمارهٔ ۴۰۶زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت

عنقا پری افشاندکه توفان مگس ریخت

مستغنی‌گشت چمن و سیر بهاریم

بی‌بال و پریها چقدرگل به قفس ریخت

از تاب و تب حسرت دیدار مپرسید

دردیده چوشمعم نگهی‌پر زد و خس ریخت

ازیک دو نفس صبح هم ایجاد شفق‌کرد

هستی دم تیغی‌ست‌که خون همه‌کس ریخت‌.

روشنگر جمعیت دل جهد خموشی‌ست

نتوان چو حباب آینه بی‌ضبط نفس ریخت

دنباله دو قلقل مینای رحیلیم

ین باده جنون داشت‌که در جام جرس ریخت

بیدل ز فضولی همه بی‌نعمت غیبیم

آب رخ این مایده‌ها، سیر و عدس ریخت

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type