غزل شمارهٔ ۴۸۵

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۴۸۵

غزل شمارهٔ ۴۸۵زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی‌انگیز است

چو شبنم آبلهٔ ما شرار مهمیز است

دماغ منت عشرت‌کراست زین محفل

خوشم‌ که خندهٔ مینای می نمکریز است

زجنبش مژه بر ضبط اشک می‌ لرزم

که زخمهٔ رگ این ساز نشتر تیز است

کدام صبح که شامی نخفته در شغلش

صفای طینت امکان کدورت‌آمیز است

هزار سنگ شرر گشت و بال ناز افشاند

هنوز سعی‌ گداز من آبروریز است

سر هوای اقامت درین چمن مفراز

بهوش باش که تیغ گذشتگی تیز است

به طبع سنگ فسردن شرار می‌بندد

هوای عالم آسودگی جنون‌خیز است

شکست‌ ظرف حباب از محیط خالی ‌نیست

ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است

دمیده‌ایم چو صبح از دم گرفتاری

غبار عالم پرواز ما قفس‌بیز است

کباب عافیتی‌، بگذر از هوس بیدل

دبیل صحت بیمار حسن پرهیز است

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type