غزل شمارهٔ ۶۳۹

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۶۳۹

غزل شمارهٔ ۶۳۹زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

اجابتی ندمید از دعای‌کس به دو دست

مگر سبو شکندگردن عسس به دو دست

ز عجز ساخته‌ام با هوای عالم پوچ

من‌و دلی‌که چو دندان‌گرفته خس به‌دو دست

ز رمز حیرت آیینه‌، حسن غافل نیست

ستاده‌ام ز دل ساده ملتمس به دو دست

دو برگ گل ز سراپای من جنون دارد

کشیده‌ام سوی‌خود دامنت ز بس به دو دست

به‌گوش دل نتوان زد نوای ساز رحیل

چو ناقه‌گر همه‌بربندی‌اش جرس‌به‌دو دست

هوس نمی‌برد از خلق ننگ‌‌عریانی

تو هم بپوش دمی‌چند پیش‌وپس به دو دست

به دستگاه جهان غرورپا زده‌گیر

مچسب هرزه بر این دامن هوس به دو دست

مآل کوشش امکان ندامت است اینجا

نبرد پیش جز افسوس هیچکس به دو دست

مباد جیب قیامت درد تظلم دل

گرفته‌ایم چو لب دامن نفس به دو دست

اشاره می‌کند از ننگ احتیاج به‌گور

به‌گاه جوع زمین‌کندن فرس به دو دست

چو صبح می‌روم از دامگاه الفت وهم

زگرد بال پریشان همان قفس به دو دست

درین ستمکده بال هوس مزن بیدل

نگاهدار سر خویش چون مگس به دودست

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type