غزل شمارهٔ ۶۶۴

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۶۶۴

غزل شمارهٔ ۶۶۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

دل انجمن صد طرب ازیاد وصالست

آبادکن خانهٔ آیینه خیالست

کی فرصت عیش ست درین باغ‌که‌گل را

گر گردش‌رنگ‌است‌همان‌گردش سالست

ای ذره مفرسای به پرواز توهم

خورشید هم از آینه‌داران زوالست

آن مشت غبارم‌که به پرواز تپیدن

در حسرت دامان نسیمم پر و بالست

آیینهٔ‌گل از بغل غنچه جدا نیست

دل‌گر شکند سربسر آغوش وصالست

هرگام به راه طلبت رفته‌ام از خویش

نقش قدمم آینهٔ‌گردش‌ حالست

در خلوت دل از تو تسلی نتوان شد

چیزی‌که در آیینه توان دید مثالست

شد جوهر نظاره‌ام آیینهٔ حیرت

بالیدگی داغ مه از زخم هلالست

بیدل من وآن دولت بی‌درد سرفقر

کز نسبت او چینی خاموش سفالست

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type