غزل شمارهٔ ۶۷

غزل شمارهٔ ۶۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

گر بیابی آشنای بحر ما

باز پرس احوال ما از آشنا

عین ما جوئی به عین ما بجو

جز به عین ما نیابی عین ما

هر که او در عشق او فانی شود

از حیات عشق او یابد دوا

دردمندی کو بود همدرد ما

هم ز دُرد درد دل یابد دوا

نقش می بندم خیالش در نظر

گشته روشن چشمم از نور بقا

در خرابات مغان مست و خراب

باده می نوشیم دایم بی ریا

نعمت الله را نهایت هست نیست

کی بود بی ابتدا را انتها

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type