غزل شمارهٔ ۷۷۴

خانهبیدل دهلویغزلیاتغزل شمارهٔ ۷۷۴

غزل شمارهٔ ۷۷۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • بیدل دهلوی

پیش چشمی‌که نورعرفان نیست

گر بود آسمان نمایان نیست

عمرها شد، دمیده است آفاق

بی‌لباسی هنوز عریان نیست

شمع راگر به فکرخویش سری‌ست

تاکف پاش جزگریبان نیست

نقشبند خیال دور مباش

گل چه داردکزین‌گلستان نیست

باید از نقد اعتبارگذشت

جنس بازار عبرت ارزان نیست

برفلک هم خم است دوش هلال

ناتوانی کشیدن آسان نیست

نرگستان عبرتیم همه

چشم ا‌زخود بپوش مژگان نیست

عاجزی خضر وادی ادب است

پای خوابیده جز به دامان نیست

تا نفس از تپش نیاساید

جمع‌گردیدن دل امکان نیست

خجلتی چیده‌اید برچینید

خودفروشان‌! زمانه دکان نیست

سجده را مفت عافیت شمرید

جبهه‌سایی کف پشیمان نیست

کام عیش از صفای دل طلبید

خانه آتش زدن چراغان نیست

شرم‌دار از طلب‌که بر در خلق

سیلیی هست اگر خوری نان نیست

گه بخور ای طمع‌که نان خسان

هضم ناگشته باب دندان نیست

بیدل امروز در مسلمانان

همه‌چیز است لیک ایمان نیست

درباره نویسنده:

پیام بگذارید

شما میتوانید اشتراک خود را مدیریت کنید .

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type