غزل ۱۳۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

چو ابر زلف تو پیرامن قمر می‌گشت

ز ابر دیده کنارم به اشک تر می‌گشت

ز شور عشق تو در کام جان خسته من

جواب تلخ تو شیرینتر از شکر می‌گشت

خوی عذار تو بر خاک تیره می‌افتاد

وجود مرده از آن آب جانور می‌گشت

اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی

ز سیم سینه تو کار من چو زر می‌گشت

دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد

نشان حالت زارم که زارتر می‌گشت

ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا

فتاد و چون من سودازده به سر می‌گشت

ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود

که در دماغ فراغ من این قدر می‌گشت

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type