غزل ۱۶۳زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

هر که می با تو خورد عربده کرد

هر که روی تو دید عشق آورد

زهر اگر در مذاق من ریزی

با تو همچون شکر بشاید خورد

آفرین خدای بر پدری

که تو فرزند نازنین پرورد

لایق خدمت تو نیست بساط

روی باید در این قدم گسترد

خواستم گفت خاک پای توام

عقلم اندر زمان نصیحت کرد

گفت در راه دوست خاک مباش

نه که بر دامنش نشیند گرد

دشمنان در مخالفت گرمند

و آتش ما بدین نگردد سرد

مرد عشق ار ز پیش تیر بلا

روی درهم کشد مخوانش مرد

هر که را برگ بی مرادی نیست

گو برو گرد کوی عشق مگرد

سعدیا صاف وصل اگر ندهند

ما و دردی کشان مجلس درد

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type