غزل ۲۴۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

با دوست باش گر همه آفاق دشمنند

کو مرهمست اگر دگران نیش می‌زنند

ای صورتی که پیش تو خوبان روزگار

همچون طلسم پای خجالت به دامنند

یک بامداد اگر بخرامی به بوستان

بینی که سرو را ز لب جوی برکنند

تلخست پیش طایفه‌ای جور خوبروی

از معتقد شنو که شکر می‌پراکنند

ای متقی گر اهل دلی دیده‌ها بدوز

کاینان به دل ربودن مردم معینند

یا پرده‌ای به چشم تأمل فروگذار

یا دل بنه که پرده ز کارت برافکنند

جانم دریغ نیست ولیکن دل ضعیف

صندوق سر توست نخواهم که بشکنند

حسن تو نادرست در این عهد و شعر من

من چشم بر تو و همگان گوش بر منند

گویی جمال دوست که بیند چنان که اوست

الا به راه دیده سعدی نظر کنند

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type