غزل ۲۴۸زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند

بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد

من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

اهل نظرانند که چشمی به ارادت

با روی تو دارند و دگر بی بصرانند

هر کس غم دین دارد و هر کس غم دنیا

بعد از غم رویت غم بیهوده خورانند

ساقی بده آن کوزه خمخانه به درویش

کان‌ها که بمردند گل کوزه گرانند

چشمی که جمال تو ندیدست چه دیدست

افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند

تا رای کجا داری و پروای که داری

کز هر طرفت طایفه‌ای منتظرانند

اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیند

چون می‌روی اندر طلبت جامه درانند

سعدی به جفا ترک محبت نتوان گفت

بر در بنشینم اگر از خانه برانند

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type