غزل ۲۷۱زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

بخت این کند که رای تو با ما یکی شود

تا بشنود حسود و بر او ناوکی شود

خونم بریز و بر سر خاکم گذار کن

کاین رنج و سختیم همه پیش اندکی شود

آن را مسلمست تماشای نوبهار

کز عشق بوستان گل و خارش یکی شود

ای مفلس آن چه در سر توست از خیال گنج

پایت ضرورتست که در مهلکی شود

سعدی در این کمند به دیوانگی فتاد

گر دیگرش خلاص بود زیرکی شود

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type