غزل ۲۸۴زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید

امید نیست که دیگر به عقل بازآید

کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید

قضا همی‌بردش تا به چنگ باز آید

ندانم ابروی شوخت چگونه محرابیست

که گر ببیند زندیق در نماز آید

بزرگوار مقامی و نیکبخت کسی

که هر دم از در او چون تویی فراز آید

ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهی

که از دهان تو شیرین و دلنواز آید

بیا و گونه زردم ببین و نقش بخوان

که گر حدیث کنم قصه‌ای دراز آید

خروشم از تف سینست و ناله از سر درد

نه چون دگر سخنان کز سر مجاز آید

به جای خاک قدم بر دو چشم سعدی نه

که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type