غزل ۳۲۳زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

هر که نازک بود تن یارش

گو دل نازنین نگه دارش

عاشق گل دروغ می‌گوید

که تحمل نمی‌کند خارش

نیکخواها در آتشم بگذار

وین نصیحت مکن که بگذارش

کاش با دل هزار جان بودی

تا فدا کردمی به دیدارش

عاشق صادق از ملامت دوست

گر برنجد به دوست مشمارش

کس به آرام جان ما نرسد

که نه اول به جان رسد کارش

خانه یار سنگ دل اینست

هر که سر می‌زند به دیوارش

خون ما خود محل آن دارد

که بود پیش دوست مقدارش

سعدیا گر به جان خطاب کند

ترک جان گوی و دل به دست آرش

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type