غزل ۳۵۷زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام

تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام

حریف دوست که از خویشتن خبر دارد

شراب صرف محبت نخوردست تمام

اگر ملول شوی یا ملامتم گویی

اسیر عشق نیندیشد از ملال و ملام

من آن نیم که به جور از مراد بگریزم

به آستین نرود مرغ پای بسته به دام

بسی نماند که پنجاه ساله عاقل را

به پنج روز به دیوانگی برآید نام

مرا که با توام از هر که هست باکی نیست

حریف خاص نیندیشد از ملامت عام

شب دراز نخفتم که دوستان گویند

به سرزنش عجبا للمحب کیف ینام

تو در کنار من آیی من این طمع نکنم

که می‌نیایدت از حسن وصف در اوهام

ضرورتست که روزی بسوزد این اوراق

که تاب آتش سعدی نیاورد اقلام

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type