غزل ۴۰۰زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

وه که در عشق چنان می‌سوزم

که به یک شعله جهان می‌سوزم

شمع وش پیش رخ شاهد یار

دم به دم شعله زنان می‌سوزم

سوختم گر چه نمی‌یارم گفت

که من از عشق فلان می‌سوزم

رحمتی کن که به سر می‌گردم

شفقتی بر که به جان می‌سوزم

با تو یاران همه در ناز و نعیم

من گنه کارم از آن می‌سوزم

سعدیا ناله مکن گر نکنم

کس نداند که نهان می‌سوزم

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type