غزل ۴۴۱زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم

بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم

بوستان خانه عیشست و چمن کوی نشاط

تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم

دیگران با همه کس دست در آغوش کنند

ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم

نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز

ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم

گر به خواری ز در خویش براند ما را

به امیدش بنشینیم و به درها نرویم

گر به شمشیر احبا تن ما پاره کنند

به تظلم به در خانه اعدا نرویم

پای گو بر سر و بر دیده ما نه چو بساط

که اگر نقش بساطت برود ما نرویم

به درشتی و جفا روی مگردان از ما

که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم

سعدیا شرط وفاداری لیلی آنست

که اگر مجنون گویند به سودا نرویم

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type