غزل ۴۴۲زمان تقریبی مطالعه ≅ 1 تا 3 دقیقه

  • سعدی

گر غصه روزگار گویم

بس قصه بی شمار گویم

یک عمر هزارسال باید

تا من یکی از هزار گویم

چشمم به زبان حال گوید

نی آن که به اختیار گویم

بر من دل انجمن بسوزد

گر درد فراق یار گویم

مرغان چمن فغان برآرند

گر فرقت نوبهار گویم

یاران صبوحیم کجایند

تا درد دل خمار گویم

کس نیست که دل سوی من آرد

تا غصه روزگار گویم

درد دل بی‌قرار سعدی

هم با دل بی‌قرار گویم

درباره نویسنده:

ارسام آریاکیا
من در اصل گردآورنده در این وبسایت هستم و نویسنده نیستم !. ناطقه هنوز راه درازی برای رسیدن به هدف نهایی خود دارد .

پیام بگذارید

Search
Filter by Custom Post Type

Search
Filter by Custom Post Type